در جوشیدن

لغت نامه دهخدا

درجوشیدن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) جوشیدن. غوغا کردن. طغیان کردن. سر کشیدن. از هر سوی فرازآمدن : اگر این مرد خود برافتد خویشان و مردم وی [ بودلف عجلی ] خاموش نباشند و درجوشند و بسیار فتنه بپای شود.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170 ). رجوع به جوشیدن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال فرشتگان فال فرشتگان فال آرزو فال آرزو