لغت نامه دهخدا
خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام اسپ خیاس بن قیس بن عور است. ( از منتهی الارب ).
خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام بطنی است از محارب بعربستان. ( منتهی الارب ).
خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام کوچه ای بوده است به نیشابور. ( از معجم البلدان ).
خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام وادیی بوده است در دیار همدان. ( از معجم البلدان ).
خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام آبی است در دیار بنی اسد بنجد. ( از معجم البلدان ).
خذام. [ خ ِ ] ( اِخ ) ابن خالد، وی از بنی عبیدبن زیدبن احدبن عمروبن عوف و از منافقان و از اصحاب مسجدالضرار بود. ( از امتاع الاسماع ص 480، 472 ).