حماق

لغت نامه دهخدا

حماق. [ ح ُ / ح َ ] ( ع اِ ) چیچک و مانند آن که بر اندام آید. ( منتهی الارب ). حمیق.حُمَیقی ̍. حُمَیقا. چیزی است شبیه آبله که بر اندام برآید. ( اقرب الموارد ). باد آبله. ( مهذب الاسماء ).
حماق. [ ح ِ ] ( ع ص ، اِ ) حُمُق. حَمقی ̍. حَماقی ̍. حُماقی. ج ِ احمق. ( منتهی الارب ). رجوع به احمق شود.

فرهنگ فارسی

جمع احمق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق فال رابطه فال رابطه