القا کردن

لغت نامه دهخدا

القا کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رسانیدن سخن و آگاه کردن کسی بطریق بدگویی و انهاء. تلقین سوء. رجوع به القاء شود : استادم ابونصر را بخواندند تا آنچه از اریارق رفته بود از تهور و تعدیها چنانکه دشمنان القا کنند و بازنمایند وی همه بازنمود. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 231 ).

فرهنگ فارسی

رسانیدن سخن و آگاه کردن کسی بطریق بد گویی و انهائ .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم