الالفاظ المستعمله فی المنطق

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] الألفاظ المستعملة فی المنطق (کتاب). «الالفاظ المستعملة فی المنطق» تالیف ابو نصر فارابی و به زبان عربی است. اثر حاضر، تلاشی است تا ارتباط وثیق میان منطق و دستور زبان عربی را تبیین نماید.
مولف، در این کتاب می کوشد تا منطق یونانی را با نحو زبان عربی و فرهنگ اسلامی هم آهنگ نماید و اثر حاضر متضمن واژه های ابزاری است که به اسامی یا افعال ضمیمه می شوند. هم چنین این کتاب در بر دارنده اوصاف کلمات مبنی می باشد که اختصاص به نحو عربی دارد.
[ویکی نور] الالفاظ المستعملة فی المنطق تألیف ابونصر فارابی و به زبان عربی است.
اثر حاضر، تلاشی است تا ارتباط وثیق میان منطق و دستور زبان عربی را تبیین نماید.
مولّف، در این کتاب می کوشد تا منطق یونانی را با نحو زبان عربی و فرهنگ اسلامی هم آهنگ نماید و اثر حاضر متضمّن واژه های ابزاری است که به اسامی یا افعال ضمیمه می شوند. هم چنین این کتاب در بر دارنده اوصاف کلمات مبنی می باشد که اختصاص به نحو عربی دارد.
یکی از موضوعات فراگیر در این کتاب تشریح دقیق رابطه میان منطق فلسفی و دستور زبان عربی است. واقعیّت تاریخی انتقال فلسفه از یک زبان و فرهنگ بیگانه؛ یعنی یونان باستان به جهان عرب و مشکلات قابل توجهی که به دلیل نیاز به تألیف یک واژه نامه فلسفی به عربی پدید آمده بود، این کتاب را بیش از پیش برای فلاسفه عرب متقدّم، از جمله استادان و شاگردان خود فارابی، واجد اهمیّت نموده است. علاوه بر این، روی کرد زبان شناسانه بسیاری از مباحث منطق ارسطویی، منازعاتی را با دست اندرکاران علم بومی صرف و نحو عربی که می پنداشته اند، تمایل فلاسفه به منطق یونان هیچ هدفی جز جای گزینی دستور زبان یونانی به جای زبان عربی را در بر ندارد، برانگیخت. زبان فارابی و همین اثر منطقی او یکی از سازمان یافته ترین تلاش ها برای هم آهنگ نمودن این دو برداشت متعارض در جهت آموزش زبان بود. فارابی، این نظریه را که منطق به مثابه قواعد دستوری عام، قوانینی را ارائه می دهد که در هر زبان و هر طور که فرض شود برای استدلال و فکر کردن صحیح باید رعایت گردند، مطرح نموده است. از طرف دیگر دستور زبان همواره قوانینی اعتباری و وضعی را برای استفاده از زبان خاص تمدّنی خاص، ارائه می نماید. فارابی تصریح می کند که منطق شبیه به فن دستور زبان است که بر اساس آن ارتباط فن منطق با عقل و معقولات، شبیه رابطه میان فن دستور زبان با زبان و عبارات است و به عبارت دیگر به ازای هر قانونی که علم دستور در مورد عبارات ارائه می دهد، قانونی متناظر با آن در مورد معقولات وجود دارد که علم منطق آن را مطرح می نماید. فارابی با بیان این نکته که منطق و دستور زبان دو اصل موضوعی مستقل و مجزایی هستند که هر کدام موضوع و قلمرو خاص خود را دارند، تلاش می کند تا علم منطق را به عنوان مطالعه فلسفی مستقل درباره زبان که به جای تعارض با علم سنتی دستور زبان، آن را تکمیل می نماید، مطرح سازد. اگر چه منطق و دستور زبان دو علم مستقل و مجزا هستند، با این حال فارابی تاکید دارد که هم منطق دانان و هم فلاسفه از آن جا که می باید نظریّات خود را در قالب اصطلاحات و لغات قوم خاصّی ارائه نمایند، به علمای دستور زبان نیازمندند؛ به همین دلیل آموزش دستور زبان برای آگاهی و وقوف ما به اصول منطق، اجتناب ناپذیر است. این کتاب، تلاشی است تا ارتباط تنگاتنگ منطق و دستور زبان را توضیح دهد، امّا با آنکه با توضیح و تبیین لزوم طبقه بندی عناوین در کنار توضیحات کاملاً روشن منطقی، آغاز می گردد، در ادامه در نهایت صراحت، خاطرنشان می سازد که طبقه بندی موضوعاتی که دستور دانان عرب ارائه نموده اند، به هیچ وجه وافی به مقصود نیست و همین فارابی را واداشته تا نظریات دستوری را از آثار دستور زبان یونانی برگرفته و از آنها استفاده نماید؛ توضیحی که نمی تواند بزرگان علم نحو عرب را متقاعد سازد. اینک به بررسی فصول کتاب می-پردازیم: فصل اوّل در اصناف الفاظ دلالت کننده از قبیل اسم، کلم، و مرکّب از آن دو است. فصل دوّم به بررسی اصناف مفرده می پردازد که شامل خوالف، واصلات، واسطه و حواشی می باشد. فصل سوّم در بیان الفاظ مرکب و اصناف معانی است. فصل چهارم در اصناف معانی کلیه است. موضوع فصل پنجم اصناف معانی کلیه مفرده است که به بحث پیرامون نوع و جنس و تقسیمات هر کدام از آنها می پردازد. فصل ششم در اصناف معانی کلیّه مرکبه است. فصل هفتم در قسمت و ترکیب می باشد. در فصل هشتم به انحاء تعالیم می پردازد. فصل نهم در اموری است که متعلّم علم منطق باید آنها را بشناسد. فصل دهم بررسی صناعت منطق است.
اگر چه بخش وسیعی از کتاب، به عناوین زبان شناسی اختصاص یافته است ولی فارابی به مباحث فوری تر منطق همچون قیاس، نظریه برهان و مسائل شناخت شناسانه مرتبط با این علم نیز توجه ویژه ای داشته است. وجه غالب منطق و شناخت شناسی فارابی، انتخاب یک شیوه درجه بندی شده در توضیح و تفسیر صفت های قیاسی است که در آن برهان به عنوان شیوه ای مناسب برای فلسفه معرّفی شده است و دیگر روش ها تا حد ابزارهایی برای ارتباطات غیر فلسفی تنزّل یافته اند.
[ویکی فقه] الالفاظ المستعمله فی المنطق (کتاب). «الالفاظ المستعملة فی المنطق» تالیف ابو نصر فارابی و به زبان عربی است. اثر حاضر، تلاشی است تا ارتباط وثیق میان منطق و دستور زبان عربی را تبیین نماید.
مولف، در این کتاب می کوشد تا منطق یونانی را با نحو زبان عربی و فرهنگ اسلامی هم آهنگ نماید و اثر حاضر متضمن واژه های ابزاری است که به اسامی یا افعال ضمیمه می شوند. هم چنین این کتاب در بر دارنده اوصاف کلمات مبنی می باشد که اختصاص به نحو عربی دارد.
گزارش محتوا
یکی از موضوعات فراگیر در این کتاب تشریح دقیق رابطه میان منطق فلسفی و دستور زبان عربی است. واقعیت تاریخی انتقال فلسفه از یک زبان و فرهنگ بیگانه؛ یعنی یونان باستان به جهان عرب و مشکلات قابل توجهی که به دلیل نیاز به تالیف یک واژه نامه فلسفی به عربی پدید آمده بود، این کتاب را بیش از پیش برای فلاسفه عرب متقدم، از جمله استادان و شاگردان خود فارابی ، واجد اهمیت نموده است. علاوه بر این، روی کرد زبان شناسانه بسیاری از مباحث منطق ارسطویی ، منازعاتی را با دست اندرکاران علم بومی صرف و نحو عربی که می پنداشته اند، تمایل فلاسفه به منطق یونان هیچ هدفی جز جای گزینی دستور زبان یونانی به جای زبان عربی را در بر ندارد، برانگیخت. زبان فارابی و همین اثر منطقی او یکی از سازمان یافته ترین تلاش ها برای هم آهنگ نمودن این دو برداشت متعارض در جهت آموزش زبان بود. فارابی، این نظریه را که منطق به مثابه قواعد دستوری عام، قوانینی را ارائه می دهد که در هر زبان و هر طور که فرض شود برای استدلال و فکر کردن صحیح باید رعایت گردند، مطرح نموده است. از طرف دیگر دستور زبان همواره قوانینی اعتباری و وضعی را برای استفاده از زبان خاص تمدنی خاص، ارائه می نماید. فارابی تصریح می کند که منطق شبیه به فن دستور زبان است که بر اساس آن ارتباط فن منطق با عقل و معقولات ، شبیه رابطه میان فن دستور زبان با زبان و عبارات است و به عبارت دیگر به ازای هر قانونی که علم دستور در مورد عبارات ارائه می دهد، قانونی متناظر با آن در مورد معقولات وجود دارد که علم منطق آن را مطرح می نماید. فارابی با بیان این نکته که منطق و دستور زبان دو اصل موضوعی مستقل و مجزایی هستند که هر کدام موضوع و قلمرو خاص خود را دارند، تلاش می کند تا علم منطق را به عنوان مطالعه فلسفی مستقل در باره زبان که به جای تعارض با علم سنتی دستور زبان، آن را تکمیل می نماید، مطرح سازد. اگر چه منطق و دستور زبان دو علم مستقل و مجزا هستند، با این حال فارابی تاکید دارد که هم منطق دانان و هم فلاسفه از آن جا که می باید نظریات خود را در قالب اصطلاحات و لغات قوم خاصی ارائه نمایند، به علمای دستور زبان نیازمندند؛ به همین دلیل آموزش دستور زبان برای آگاهی و وقوف ما به اصول منطق، اجتناب ناپذیر است. این کتاب، تلاشی است تا ارتباط تنگاتنگ منطق و دستور زبان را توضیح دهد، اما با آنکه با توضیح و تبیین لزوم طبقه بندی عناوین در کنار توضیحات کاملا روشن منطقی، آغاز می گردد، در ادامه در نهایت صراحت، خاطرنشان می سازد که طبقه بندی موضوعاتی که دستور دانان عرب ارائه نموده اند، به هیچ وجه وافی به مقصود نیست و همین فارابی را واداشته تا نظریات دستوری را از آثار دستور زبان یونانی برگرفته و از آنها استفاده نماید؛ توضیحی که نمی تواند بزرگان علم نحو عرب را متقاعد سازد. اینک به بررسی فصول کتاب می- پردازیم: فصل اول در اصناف الفاظ دلالت کننده از قبیل اسم ، کلمه ، و مرکب از آن دو است. فصل دوم به بررسی اصناف مفرده می پردازد که شامل خوالف، واصلات، واسطه و حواشی می باشد. فصل سوم در بیان الفاظ مرکب و اصناف معانی است. فصل چهارم در اصناف معانی کلیه است. موضوع فصل پنجم اصناف معانی کلیه مفرده است که به بحث پیرامون نوع و جنس و تقسیمات هر کدام از آنها می پردازد. فصل ششم در اصناف معانی کلیه مرکبه است. فصل هفتم در قسمت و ترکیب می باشد. در فصل هشتم به انحاء تعالیم می پردازد. فصل نهم در اموری است که متعلم علم منطق باید آنها را بشناسد. فصل دهم بررسی صناعت منطق است. اگر چه بخش وسیعی از کتاب، به عناوین زبان شناسی اختصاص یافته است ولی فارابی به مباحث فوری تر منطق همچون قیاس ، نظریه برهان و مسائل شناخت شناسانه مرتبط با این علم نیز توجه ویژه ای داشته است. وجه غالب منطق و شناخت شناسی فارابی، انتخاب یک شیوه درجه بندی شده در توضیح و تفسیر صفت های قیاسی است که در آن برهان به عنوان شیوه ای مناسب برای فلسفه معرفی شده است و دیگر روش ها تا حد ابزارهایی برای ارتباطات غیر فلسفی تنزل یافته اند. یک بخش اجمالی از کتاب، تفسیر و توضیح فارابی در مورد یقین است که تصدیق تام را مشخص می سازد. فارابی یقین مطلق را با اصطلاحاتی تعریف می کند که امروزه آن را معرفت درجه دوم می نامند؛ با این توضیح که یقین مشتمل است بر این عقیده که حقیقتی که بدان اذعان نموده ایم، نمی تواند به گونه ای دیگر باشد و علاوه بر مورد قبل، اعتقاد به اینکه هیچ عقیده دیگری غیر از این ممکن نیست و به طور خلاصه یقین نیازمند شناخت ما از چیزی که موضوعیت دارد، است بلکه آگاهی ما را راجع به اینکه آن شی ء را می شناسیم نیز در بر می گیرد. فارابی با تعریف یقین به صورتی که گذشت به راحتی قادر به آزاد ساختن این اصطلاح از تفسیر سنتی راجع به آن شده است و در نتیجه می تواند هر دو نوع یقین را بپذیرد: یقین ضروری که بر اساس آن، آنچه را که آدمی بدان تصدیق دارد نمی تواند در هیچ زمانی شکل دیگری به خود بگیرد و یقین غیر ضروری که تنها در زمان های خاص صدق می کند. یقین ضروری مستلزم قبول متعلقی است که بالضروره وجود دارد و تغییر ناپذیر است. یقین غیر ضروری چنین خصوصیتی ندارد. وصف یقین ضروری و وجود ضروری این است که قابلیت جانشینی دارند، چرا که آنچه به عنوان ضروری شناخته می شود هستی ضروری نیز هست. فارابی علی رغم توسعی که به معنای یقین داده است، با نظر ارسطو موافق است که می گوید: برهان در مشخص ترین شکل خود از قضایایی تشکیل می شود که حاوی یقین ضروری باشند اما در عین حال او بعد جدیدی در باب برهان گشوده است که بر اساس آن نقش فاعل شناسایی در پیدایش یقین روشن شده است.
منبع کتاب
تاریخ فلسفه اسلامی، نوشته بویرا ال. بلاک، ترجمه دکتر روح الله عالمی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم