احراف

لغت نامه دهخدا

احراف. [ اِ ] ( ع مص ) خداوند مال افزوده و باصلاح آمده گردیدن. ( منتهی الارب ). نیکومال شدن. افزایش کردن مال. || احراف ناقه ؛ لاغر کردن. لاغر گردانیدن. ( منتهی الارب ). اشتر نزار کردن. ( تاج المصادر ). || ورزه کردن. کسب کردن. ( منتهی الارب ). ورزیدن. || پاداش نیکی یا بدی دادن. ( منتهی الارب ).
احراف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَرف. طرفها. جانبها. || ( ص ، اِ ) شتران ماده لاغر.

فرهنگ فارسی

جانبها شتران ماده لاغر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال راز فال راز استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت