احراج

لغت نامه دهخدا

احراج. [ اِ ] ( ع مص ) حرام گردانیدن. || حرام گردانیدن زن بتطلیق او. ( منتهی الارب ). || در گناه انداختن. بگناه افکندن. در بزه افکندن. || مضطر گردانیدن. ( منتهی الارب ). مُلجاء گردانیدن. بیچاره گردانیدن. || تنگ کردن. || محتاج کردن.
احراج. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حِرج. گوش ماهیها که برای دفع چشم بد، در گلو آویزند. || قلاده های سگان.

فرهنگ فارسی

گوش ماهی ها که برای دفع چشم بد در گلو آویزند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت