قریت

لغت نامه دهخدا

قریت. [ ق َ ] ( ع ص ) آب فسرده. ( منتهی الارب ).
قریة. [ ق َ ری ی َ ] ( ع اِ ) چوب دستی و عصا. || چوبهای سوراخ دار که در آن سرستون خانه را گذارند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چوب بادبان کشتی که در پهنای بالای آن باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || چوب بالای هودج. || فراهم آمدنگاه خاک موران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
قریة. [ ق ِ ری ی َ ] ( ع اِ ) چینه دان مرغان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر قَرْیه است. ( معجم البلدان ).
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] ( اِخ ) نام دو محله است در بغداد، یکی از آن دو در حریم دارالخلاف است ، و آن دارای محله ها و بازار بزرگی است و خود مانند شهری است در جانب غربی بغداد مقابل پایاب ( مشرعه ) بازار مدرسه نظامیه. ( معجم البلدان ).
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] ( اِخ ) جائی است مشهور در جبل طی. امرءالقیس گوید :
تبیت لبونی بالقریة اُمَّناً
و أسرحها غبا بأکناف حائل.( معجم البلدان ).
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] ( اِخ ) موضعی است در نواحی مدینه که در شعر ابن هرمه از آن یاد شده است. ج ، قریات. ( از معجم البلدان ).
قریة. [ ق ُ رَی ْی َ ] ( اِخ ) یکی از مشهورترین روستاهای یمامه است که در جنگ مسیلمه و خالدبن ولید در صلح خالدبن ولید درنیامد. ( معجم البلدان ). رجوع به قریة بنی سدوس شود.

فرهنگ فارسی

آب فسرده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان