عصامی

لغت نامه دهخدا

عصامی. [ ع ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به عصام بن شهبر صاحب نعمان. آنکه به نفس خود بالد نه به پدران. مقابل عظامی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در مثل گویند: کن عصامیاً و لاتکن عظامیاً. رجوع به عصام ( ابن شهبربن... )شود : در این عصامی و عظامی از جریر و متنبی چند شعر یاد داشتم نبشتم. ( تاریخ بیهقی ص 415 ).
مثل زنند که در مهتری عصامی باش
که فضل داد بر اهل عصام نفس عصام.ادیب صابر.و رجوع به عظامی شود.
عصامی. [ ع ِ ] ( اِخ ) لقب علی بن اسماعیل بن ابراهیم بن محمد اسفرایینی عصامی ، از رجال بلاغت در قرن دهم هجری است. رجوع به علی عصامی شود.
عصامی. [ ع ِ] ( اِخ ) لقب عبدالملک بن جمال الدین عصامی اسفرایینی ،مشهور به ملا عصام است. از علمای قرن دهم و یازدهم هجری. رجوع به عبدالملک ( ابن جمال العصامی... ) شود.
عصامی. [ ع ِ ] ( اِخ ) لقب عبدالملک بن حسین بن عبدالملک مکی عصامی ، از مورخان قرن دوازدهم هجری. رجوع به عبدالملک ( ابن حسین بن... ) شود.

فرهنگ فارسی

لقب عبدالملک ابن حسین بن عبدالملک مکی عصامی از مورخان قرن دوازدهم هجری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال نوستراداموس فال نوستراداموس