سوگند دادن

لغت نامه دهخدا

سوگند دادن. [ س َ / سُو گ َ دَ ] ( مص مرکب ) قسم دادن. تحلیف. استحلاف. احلاف : سوگند دهند تا یک سال شراب نخورد. ( تاریخ بیهقی ).
مسیحاخصلتا قیصرنژادا
ترا سوگند خواهم داد حقا.خاقانی.سوگند میدهم بخدایت که بس کنی
گرچه عطا چو عمر مکرر نکو تراست.خاقانی.ملک را داده ای در روم سوگند
که با کس درنسازد مهر و پیوند.نظامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کسی را وادار به سوگند کردن قسم دادن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم