لغت نامه دهخدا
آن یکی گفت از سر سردی
که بدیدم سلیم دل مردی.سنایی.گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای.خاقانی.گفتا که مکن ای سلیم دل مرد
پیرامن این حدیث ناورد.نظامی.بشر گفت ای سلیم دل برخیز
در چنین خم مباش رنگ آمیز.نظامی.و او مردی خیر و سلیم دل بود.( جهانگشای جوینی ).|| ابله. ( بحر الجواهر ).