سان سان

لغت نامه دهخدا

سان سان. ( ص مرکب ) پاره پاره ، قطعه قطعه و جزٔجزء. ( ناظم الاطباء ). رجزع به سان شود.
سان سان. ( اِخ ) نام پادشاه ماساژت هاست پادشاهان این مرز و بوم ( صفحات طرف قفقاز ) و پادشاه ارامنه از یک نژادند. این پادشاه گریگوار مبلّغ دین مسیح را به دم اسبی بسته و او را در کنار دریای شمال در جلگه ای... رها کرد تا او هلاک شد. وی سپاه بزرگی فراهم آورد و بطرف رود کور رفت و در صفحات ارمنستان بقتل و غارت پرداخت ، خسرو دوم پادشاه ارمنستان همین که از قصد سان سان آگاه شد فرار کرد و از خداوند استغاثه میکرد که آنها را از دست سان سان نجات دهد. در این حال واچه پسر وارتاواز قشون فراوانی تهیه کرد و با ماساژت ها بجنگ پرداخت تا اینکه سپاهیان واچه سر سان سان را بنزد پادشاه ارمنستان آوردند و او چون این سر را دید گریسته گفت : «ای برادر تو از دودمان اشکانیان بودی ». ( از ایران باستان ص 2615، 2616، 2617 ).

فرهنگ فارسی

نام پادشاه ماساژت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال راز فال راز فال ارمنی فال ارمنی فال ابجد فال ابجد