زیزی

لغت نامه دهخدا

زیزی. [ زَ زا ] ( ع اِ ) ( از «زی ز» ) زمین درشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زیزاء. ( اقرب الموارد ). || پشته خرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بهر دو معنی رجوع به زیزاء شود.
زیزی. [ زا ] ( اِخ ) موضعی است به شام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
زیزی. ( اِخ ) عزیزی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ). رجوع به عزیزی شود.، زی زی. ( ع اِ ) ( از «زی ز» ) حکایت آواز پریان. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به زیزم شود.

فرهنگ فارسی

عزیزی
حکایت آواز پریان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی استخاره کن استخاره کن