زنگ پذیر

لغت نامه دهخدا

زنگ پذیر. [ زَ پ َ ] ( نف مرکب ) که مستعد زنگ زدن و زنگ بستن باشد همچون آیینه و آهن و مس و جز اینها. چیزی که مستعد قبول کدورت و تیرگی و فساد و تباهی باشد :
بهرام خون خصم تو ریزد به تیغ کین
کان تیغ نیست زنگ پذیر اندر آسمان.سوزنی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).دم صبح از جگر آرند ونم ژاله ز چشم
تادل زنگ پذیر، آینه سیما بینند.خاقانی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم