زنده دلی

لغت نامه دهخدا

زنده دلی. [ زِ دَ / دِ دِ ] ( حامص مرکب ) نشاط. ذکذکة. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). در بیت زیر ظاهراً بمعنی روشن روانی و معرفت و عاشقی آمده است :
جماعتی که نخوردند آب زنده دلی
چو تخم سوخته ماندند جاودان در خاک.صائب.

فرهنگ فارسی

۱ - روشن روانی روشن فکری . ۲ - شادی سرور مقابل افسرده دلی مرده دلی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم