لغت نامه دهخدا
چه طرفها که نبستم ز رهنمایی دل
دلیل رهزن من مست خواب و راه خطیر.خاقانی.گمراه و سخن ز رهنمایی
در ده نه و لاف کدخدایی.نظامی.- رهنمایی کردن ؛ ارشاد. هدایت :
سخن ار دل شکن نباشد و سخت
رهنمایی کجا کند سوی بخت.اوحدی.رجوع به رهنمای و راهنمایی شود.