رنج باریک

لغت نامه دهخدا

رنج باریک. [ رَ ج ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از مرض دق باشد. ( برهان قاطع ). بیماری باریک. ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). تب دق. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تب سل. ذبول. ( یادداشت مؤلف ) :
به طنبور غم دور و نزدیک را
ز تارش دوا رنج باریک را.ظهوری ( از آنندراج ).هست ارچه دوای رنج باریک محال
تارش به مسیحانفسی کرده علاج.ظهوری.

فرهنگ فارسی

کنایه از مرض دق باشد بیماری باریک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم