رصاف

لغت نامه دهخدا

رصاف. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَصَفَة. ( ناظم الاطباء ). پی که بر تیر و کمان پیچند، و واحد آن رَصَفة است. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رَصَفة شود. || ج ِ رَصیف. ( ناظم الاطباء ). ج ِرَصیف. به معنی پیهای اسب است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پیهای اسب است و واحد آن رَصیف. || استخوان پهلو. ج ، رَصَف ، رُصُف. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جمع رصفه پی که بر تیر و کمان پیچند و واحد آن رصفه است جمع رصیف استخوان پهلو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال نخود فال نخود فال زندگی فال زندگی فال احساس فال احساس