دو در

لغت نامه دهخدا

دودر. [ دُ دَ ] ( اِ ) دگمه قبا. ( ناظم الاطباء ). تکمه. ( آنندراج ). || سگک کمربند. ( ناظم الاطباء ). || گوی گریبان را گویند. ( آنندراج ).
دودر. [ دُ دَ ] ( ص مرکب ) هرچه دارای دو تا در باشد چون تیم و سرا و خانه و غیره :
از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوز
وز شمار دگران چون در تیم دودر است.لبیبی.- خانه دودر ؛ که دارای دو مدخل و باب است :
همیشه ناخوش و بی برگ و بینوا باشد
کسی که مسکن در خانه دودر دارد.ناصرخسرو.گیتی چو دودر خانه است او را
آغاز یکی در دگر در انجام.ناصرخسرو.دنیا را چون خانه ای یافتم دودر، از دری درآمدم و از در دیگر بیرون شدم. ( کلیات سعدی مجلس 4 ص 12 ). || کنایه است از دنیا :
دویست و پنجه و سه سال عمر کرد چو هود
به دست مرگ زبون شد درین سرای دودر.ناصرخسرو.- کاروانسرای دودر ؛ کنایه از دنیاست. ( یادداشت مؤلف ).
|| ( اِ ) نشان. || هر چیز به هم پیچیده مانند جوشک و زنجیر و طناب. ( ناظم الاطباء ).
دودر. [ دُ دَ ] ( اِخ ) ( مدرسه ٔ... ) مدرسه ای در مشهد، دارای تزیینات کاشیکاری و گچبری. مورخ 843 هَ. ق. نوشته سردر به نام شاهرخ پسر امیر تیمور است ( سابقاً مدرسه را مدرسه شاهرخ نیز می خواندند ) و در سالهای اخیر ترمیم شده است. ( از دایرة المعارف فارسی ).

فرهنگ فارسی

هر چه دارای دو تا در باشد چون تیم و سرا و خانه و غیره .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم