لغت نامه دهخدا
درنه. [ دِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) تیغ و شمشیر آبدار. ( برهان ). تیغ. ( جهانگیری ).
درنه. [ دُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) دانه ای است املس و مدور که در میان برنج بهم رسد و به عربی اُرز خوانند. ( لغت محلی شوشتر، خطی ). || تازیانه را گویند و آن چیزی است که از تارهای آهن یا از ریسمان و ابریشم تابیده چندلا بافند بمثابه گیسوان و بر آنها دسته نهند و گناهکاران را بدان زنند، و بعضی گویند مفرس دُرّة است. ( لغت محلی شوشتر، خطی ). || درتداول گناباد خراسان ، هر چیز طناب مانند تابیده از قبیل شال کمر و یا پارچه تابیده دراز دیگری است که آنرا بجای تازیانه جوانان و کودکان در بازیها بکار میبرند، و درنه بازیی هست که نوعی از بازیهای اطفال وجوانان است ، و در شهرهای مرکزی «تُرنا» معروف است وشاید یکی از دو کلمه ، درنه فارسی و دره عربی ، مأخوذ از دیگری باشد. ( یادداشت آقای پروین گنابادی ).
درنه. [ دَ رِ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند واقع در 14 هزارگزی باختر شهر نهاوند و کنار رودخانه سهراب کیان ، با 430 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
درنه.[ دِ ن َ ] ( اِخ ) شهری است واقع بر ساحل شمالی سیرنائیک ، لیبی ، بندر کنار مدیترانه و از مراکز کاروانی. در ایام باستانی مهاجرنشین یونانی بوده. در 96 ق.م. جزء متصرفات رومیان شد. ودر 1805 م. «و. ایتن » درنه را که در آن زمان از استحکامات دریازنان بربر بوده بکمک نیروی کشورهای متحده امریکا و سربازان مزدور عرب تصرف کرد. و در جنگ جهانی دوم چند بار میان نیروهای آلمان و متفقین دست بدست گشت ( 1941 - 1942 م. ) ( از دائرةالمعارف فارسی ).