دحم

لغت نامه دهخدا

دحم. [ دَ ] ( ع مص ) سخت راندن. ( از منتهی الارب ). || آرمیدن و گردآمدن با زن. ( منتهی الارب ). بقوت گردآمدن. ( زوزنی )( تاج المصادر بیهقی ). || صاحب نشوء اللغةگوید: مدح چون قلب شود حمد گردد و چون بار سوم قلب شود حدم گردد و در مرتبه چهارم بصورت دحم درآید و در مرحله پنجم صورت دمح پذیرد. ( نشوءاللغة ص 130 ).
دحم. [ دِ ] ( ع اِ ) بیخ. ( از منتهی الارب ).
دحم. [ دَ ] ( ع اِ ) از اعلام عربان است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

از اعلام عربان است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت