لغت نامه دهخدا
سپاهی که از بردع و اردبیل
بیامد بفرمود تا خیل خیل.فردوسی.بنمود خیل خیل گنه پیش چشم من
تا در کدام خیل کنم بیشتر نگاه.سوزنی.ز هر سو جنیبت کشان خیل خیل.نظامی.رسیدند زنهاریان خیل خیل
که طوفان بدریا درآورد سیل.نظامی.بعرض جنوبی نمودند میل
شکارافکنان هر سویی خیل خیل.نظامی.