خیرگی چشم

لغت نامه دهخدا

خیرگی چشم. [ رَ / رِ ی ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریکی چشم. روزکوری چشم. ( ناظم الاطباء ). ضعف بصر. ( زمخشری ) : آفتاب رای شاه را از... ظالم تیرگی و چشم انصاف او را از صدمات حار حوادث خیرگی مباد. ( سندبادنامه ). || ماتی چشم در نگاه. عمق درنگاه بطوری که چشم فعالیت دیدگانی خود را در آن نگاه از دست دهد :
پر از دیو و شیرست و پرتیرگی
بماند برو چشمت از خیرگی.فردوسی.

فرهنگ فارسی

تاریکی چشم روز کوری چشم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال انگلیسی فال انگلیسی فال لنورماند فال لنورماند فال نخود فال نخود