خیرباد

لغت نامه دهخدا

خیرباد. [ خ َ / خ ِ ] ( اِ مرکب ) کلمه ای است که در وقت رخصت و وداع یکدیگر گویند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
بیا که سازمش اسباب گریه شادی
ز خیر باد تو خونی که در جگر دارم.وقوعی تبریزی ( از آنندراج ).ما خیرباد لذت پرواز کرده ایم
تعویذ بال چنگل شهباز کرده ایم.صائب.به امید سلامی رفت روز عمر در کویش
شبت خوش خسروا بگذر که وقت خیربادست این.خسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کلمه ایست که در وقت رخصت و وداع یکدیگر گویند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم