خویشتن بینی

لغت نامه دهخدا

خویشتن بینی. [ خوی / خی ت َ ] ( حامص مرکب ) عمل و حالت کسی که خود را بزرگ و مهم داند. ( از ناظم الاطباء ). عُجب. بزرگ منشی. خودبینی. اِنانیَّت. مَنی. ( یادداشت مؤلف ) :
میرود وز خویشتن بینی که هست
درنمی آید بچشمش دیگری.سعدی.بر این آستان عجز و مسکینیت
به از طاعت و خویشتن بینیت.سعدی.هولة؛ خویشتن بینی. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

عمل و حالت خویشتن بین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم