خورک

لغت نامه دهخدا

خورک. [ خ َ / خُو رَ ] ( اِ ) دودکش بخاری بالای بام در تداول مردم شیراز. ( یادداشت مؤلف ).
خورک. [ خوَ / خ ُ رَ ] ( ص ) ( از: خور، مخفف خورنده + ََک ) خورنده کوچک.
- بادخورک ؛ آنچه به او باد خورد. آنچه درمعرض باد قرار گیرد.
- غم خورک ؛ بوتیمار که نام مرغکی است و معروفست این حیوان دائم الحزن می باشد.

فرهنگ فارسی

خورنده کوچک

دانشنامه عمومی

خورک ( گیاه ) ( نام علمی: Limodorum abortivum ) نام یک گونه از تیره ثعلبیان است.
خورک (سرده). خُورَک ( نام علمی: Limodorum ) نام یک سرده از تیره ثعلبیان است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم