خودکشی کردن

لغت نامه دهخدا

خودکشی کردن. [ خوَدْ / خُدْ ک ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خود را کشتن. انتحار کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خودکشی کردن برای امری ؛ سخت خواهان آن بودن و کوشش و تلاش بسیار برای بدست آوردن آن کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دیشب چه خودکشی که نکردم بکوی تو
بیرون نیامدی بتماشا چه فائده ؟ملا ناظم ( از آنندراج ).اول ببزم مهروفا خودکشان کنند
آنگاه معنی دل ما را بیان کنند.اسیر ( از آنندراج ).تذرو وکبک برای چه خودکشی نکنند
که در نشیمنشان شاهباز مهمان شد.فرج اﷲ شوشتری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خود را کشتن انتحار کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم