خنده کردن

لغت نامه دهخدا

خنده کردن. [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خندیدن. بخنده درآمدن : تمانعبه ؛ خنده کرد بکسی. ( منتهی الارب ). ضحک :
یکی خنده کردی از آن ماجرا
یکی گریه بر صبر آن پارسا.سعدی ( بوستان ).که ناگه نظر در یکی بنده کرد
پریچهره در زیرلب خنده کرد.سعدی ( بوستان ).شمع ارچه بگریه جانگدازی می کرد.
گریه زده خنده مجازی می کرد.سعدی ( رباعیات ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) خندیدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم