خلائق

لغت نامه دهخدا

خلائق. [ خ َ ءِ ] ( ع اِ ) خلایق. ج ِ خلیقة. رجوع به خلیقة در این لغت نامه شود :
از خدایی خلائق آگه نیست
عقلا را درین سخن ره نیست.سنائی.|| قله هایی بر ذروه صمان که آب باران در آنها گرد آید. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع خلیفه. ۱ - طبیعتها و سرشتها. ۲ - آفریدگان مخلوقات . ۳ - آدمیان .
جمع خلیقه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم