لغت نامه دهخدا
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
بهرچه حکم کنی بر وجود من حکمی.سعدی.یار عزیزی که بود نامش افیون
جان عزیزت که تو و جان عزیزم.جلالای طباطبا ( از بهار عجم ).
جان عزیز. [ ع َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه شهرستان ماکو. در هشت هزارگزی جنوب ماکو وهفت هزار و پانصدگزی جنوب باختری شوسه ماکو به قزل داغ واقع شده است. محلی است کوهستانی و دره. آب و هوای آن معتدل و مالاریایی است. 113 تن سکنه دارد و آب مشروب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه مالرو است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).