لغت نامه دهخدا
بدو گفت موبد کانوشه بدی
تهی مغز را فر و توشه بدی.فردوسی.تاجم سر پرمغز را ولیکن
مرپای تهی مغز را عقالم.ناصرخسرو.به که تهی مغز و خراب ایستی
تا چو کدو بر سر آب ایستی.نظامی.آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر.سعدی.رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.