تعقد

لغت نامه دهخدا

تعقد. [ ت َ ع َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) بسته شدن. ( زوزنی ). دفزک گردیدن دوشاب و ستبر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). غلیظ شدن دوشاب. ( از اقرب الموارد ). || مانند عقده بنا گشتن قوس قزح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || برآمدن نورد زیرین چاه و درآمدن زبرینش در پهنایی و گشادگی چاه. || سطبر شدن و گره بستن ریگ و رشته و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).تراکم ریگ. || مشکل شدن کار. || استحکام برادری. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بسته شدن مشکل شدن کار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال اوراکل فال اوراکل فال احساس فال احساس فال ابجد فال ابجد