تصویر کشیدن

لغت نامه دهخدا

تصویر کشیدن. [ ت َص ْ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) صورت کردن. رسم کردن صورت چیزی :
اگر میدید با هم اتحاد بلبل و گل را
مصور میکشید از رنگ گل تصویر بلبل را.غنی ( از آنندراج ).در چشم مور جلوه ندارم ز لاغری
تصویر من به موی میانی کشیده اند.قاسم مشهدی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

صورت کردن . رسم کردن صورت چیزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم