تبوء

لغت نامه دهخدا

تبوء. [ ت َ ب َوْ وُءْ ] ( ع مص ) جای گرفتن.( زوزنی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). فرود آمدن و مقیم شدن در مکانی. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حدیث : من کذب علی متعمداً فلیتبوءْ مقعده من النار. || قادرشدن مرد بر اهل خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَبُوءَ: برگردی
ریشه کلمه:
بوء (۱۷ بار)
«تَبُوءَ» از مادّه «بواء» به معنای بازگشت است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت