تاجوری

لغت نامه دهخدا

تاجوری. [ تاج ْ وَ ] ( حامص مرکب ) تاج داری. سلطنت. پادشاهی کردن. بزرگی :
تاجوری یافت تخت و ملکت ایران
تا ز برش سیدالانام برآمد.خاقانی.عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تاجوری بود.حافظ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم