لغت نامه دهخدا
ز مردی تو چنان شرم داشتند سباع
که شرزه دید چو خرگوش بی نمازی زن.شرف شفروه.دیشب که دختر رز بی پرده جلوه گر نشد
نزدیک ما نیامداز دست بی نمازی.طغرا.اکبار؛ بی نمازی شدن زن. ( منتهی الارب ). قرء؛ بی نمازی. ( ترجمان القرآن ).
- کهنه بی نمازی ؛ لته حیض. فرامه. ( یادداشت مؤلف ).