بطیخ. [ ب ِطْ طی ] ( ع اِ ) صاحب قاموس گوید هرچه بر روی زمین پهن شود. ( آنندراج ). هرچیز شبیه بخربزه : و ان اخرج شحمه [ شحم الحنظل ] من بطیخه نقصت قوته سریعاً. ( ابن البیطار ). کدو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نوعی از کدو ( یقطین ) است که بالارونده نیست ولی مانند رشته هایی بر زمین گسترده شود.( از اقرب الموارد ). || خیار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خربزه و مانند آن. بطیخه ، یکی. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). خربزه که میوه ای حاصل از یک بوته است. ( فرهنگ نظام ). لغت رومی است ، بفارسی خربزه نامند و بیونانی قابش. بهترین او شیرین کم آب نازک بی جرم است و بهترین ناشیرین او ملیون است که خربزه گرمک باشد. ( از تحفه ). و رجوع به ترجمه صیدنه و مفردات ابن بیطار و تذکره ضریر انطاکی شود. - دارالبطیخ ؛ محله ای در اصفهان. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به همین کلمه شود.