برکران

لغت نامه دهخدا

برکران. [ب َ ک َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) برکنار. دور :
کسی را که بینی ز حق برکران
منه با وی ای خواجه حق در میان.سعدی.رجوع به کران شود.

فرهنگ فارسی

بر کنار دور .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم