در زبان فارسی، واژه تکمه دارای دو معنای عمده است که کاربرد آن به بافتار مورد استفاده بستگی دارد: دکمه، در این مفهوم، تکمه به شیئی کوچک، معمولاً مدور و مسطح اطلاق میگردد که عمدتاً برای اتصال دو قسمت از پوشاک یا به منظور تزئین به کار میرود. این وسیله میتواند از مواد گوناگونی نظیر پلاستیک، فلز، چوب، یا صدف ساخته شده باشد. برآمدگی/برجستگی آناتومیک، در حوزه کالبدشناسی، این واژه به هر نوع برآمدگی یا برجستگی کوچک و مشخص بر روی سطوح مختلف بدن اطلاق میشود. این برجستگیها ممکن است بر روی استخوانها، عضلات، یا سایر بافتهای بیولوژیکی مشاهده شوند و معمولاً نقشهای عملکردی خاصی ایفا میکنند. بنابراین، تفکیک معنایی تکمه مستلزم توجه به بافتار کلامی است. هرگاه سخن از پوشاک و ملزومات آن باشد، منظور از تکمه همان دکمه است؛ حال آنکه در مباحث مربوط به بدن انسان و ساختارهای آناتومیک، این واژه به مفهوم برآمدگی یا برجستگی به کار میرود.
تکمه
لغت نامه دهخدا
رسته شد از بوته نیرنگ سوز
تکمه پیراهن گلرنگ روز.کاتبی.شاهد سلطنت خیمه زنگاری را
در عروسی بقا تکمه چادر گیرند.بدر شاشی ( ازشرفنامه منیری ).از آن دمی نگشاید که کرده اند ای گل
ز غنچه دل ما تکمه قبای ترا.خالص ( از آنندراج ).ز سیم اشک نهم چاک سینه را تکمه
که سر برون نکند آه عاشقانه دل.لسانی ( ایضاً ).غنچه گل بر گریبان تکمه یاقوت داشت
گل بناخنهای رنگینش گریبان کرد باز.بنایی هروی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).ای بدرماندگی پناه همه
کرم تست عذرخواه همه
گرد نعلین رهروان رهت
شرف تکمه کلاه همه
به طفیل همه قبولم کن
ای اله من و اله همه.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تکمه. [ ت ِ م ِ ] ( اِ ) ابریشم زردوزی و زری اعلا. ( ناظم الاطباء ).
تکمه. [ ت َ ک َم ْ م ُه ْ ] ( ع مص ) سرگشته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): خرج یتکمه فی الارض؛ ای لایدری این یتوجه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۱. وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود: در دعوای دیروز تکمهٴ یقه اش کنده شده بود.
۲. وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود: تکمهٴ زنگ اخبار.
۳. هر برجستگی گوی مانند.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - گوی گریبان و هر نوع جامه پولک دگمه. ۲ - آلتی کوچک که با فشار دادن آن زنگ اخبار بصدا در آید و یا ماشینی بکارافتد دگمه. ۳ - برجستگیهای زیرزمین برخی از رستنیها ساقه های غده یی زیر زمینی ( مانند سیب زمینی ) توبرکول.
سرگشته
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
چیز کوچکی که به لباسها، کیفها و غیره دوخته میشود بمنظور بستن آنها یا به عنوان زینت.
جمله سازی با تکمه
گفتی درون پیرهن سبز دلبری بگشود تکمه گهر از چاک پیرهن
از تکمه پیراهن یوسف خبرم داد هر غنچه که از جیب چمن سر بدر آورد
تکمه چاک گریبان خجالت مپسند این سری را که به امید تو افراختهام