لغت نامه دهخدا
برقوق. [ ب َ ] ( ع اِ )جابزگ. ( یادداشت مؤلف ). اجاص صغار. || مشمش. زردآلو. ( یادداشت مؤلف ). خلوگرده. ترش هلو. آلوچه. خلی. خولی. خالودار. خلوخلی. ( یادداشت مؤلف ).
برقوق. [ ب ُ ] ( اِخ ) اولین سلطان ممالیک برجی در مصر که از 784 تا 801 هَ.ق. حکومت کرده و ظاهراً ابوسعید کنیه داشته است. رجوع به سیف الدین برقوق ظاهر و ترجمه سلاطین اسلام لین پول ص 72 شود.