گیج کردن

لغت نامه دهخدا

گیج کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حیران و مبهوت کردن. || در اثر خوردن و یا آشامیدن و یا بوییدن چیزی مدهوش و بی هوش گشتن : عطر این گلها مرا گیج کرده.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حیران کردن . ۲ - سلب ادراک کردن بی هوش کردن .

ویکی واژه

stordire
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم