لغت نامه دهخدا
دلهای روشن از دم سردش فسرده است
آری چراغکش بود اینش سرشت وخو.شفیع اثر ( از آنندراج ).از حرف نیک گردد بدخواه با تودشمن
نتوان چراغکش را گفتن چراغ روشن.وحید ( از آنندراج ).|| قومی معروف که بعمل شنیع شهرت دارند و عمل مذکور را چراغکشانی گویند. ( آنندراج ). || هر عمل شنیع و زشتی که در هنگام اشتغال آن از روشنائی اجتناب کنند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چراغکشانی شود.