لغت نامه دهخدا
چاهجوئی ز سر زلف کژت راست کنم
مگر آرم دل از آن چاه زنخدان بر سر.( شرفنامه منیری ).|| ( نف مرکب ) چاه کن را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). چاخو. مُقَنّی. ( ناظم الاطباء ). کسی که چاههای قنات را چاهجویی کند. آنکه در کندن چاه و نقب زدن و متصل ساختن چاهها در زیر زمین بیکدیگر، استادی و مهارت دارد. چاهجوی.