پیچ بر پیچ. [ ب َ ] ( ص مرکب ) پیچ پیچ. خم بر خم. شکن بر شکن. مار بر مار. صاحب آنندراج گوید: این لغت اگر در صفت معشوق آید مدحست و در غیر وی ذم : درین زندان سرای پیچ برپیچ برادرزاده ای دارد دگر هیچ.نظامی.رهی پیچ برپیچ تاریک و تنگ همه راه پرخار و پرخاره سنگ.نظامی.نه چون کودک پیچ برپیچ شنگ که چون مقل نتوان شکستن بسنگ.سعدی.ره عقل جز پیچ برپیچ نیست بر عاشقان جز خدا هیچ نیست.سعدی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- پر پیچخم بر خمپیچا پیچ : رهی پیچ بر پیچ و تاریک و تنگ همه راه پر خار و پر خاره سنگ . ( نظامی ) ۲- پر زحمت پر مشقت: درین زندان سرای پیچ بر پیچ برادر زاده ای دارد دگر هیچ . ( خسرو و شیرین ) ۳- پیچیده پر شکن مرغول ( زلف ).