پیوست کردن

لغت نامه دهخدا

پیوست کردن. [ پ َ / پ ِ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیوند کردن چون درخت را از شاخ. ( آنندراج ) :
درخت عیش ما پیوسته بار آرد بر محنت
کند گر بوستان پیر از شاخ خلدپیوستش.علی نقی کمره ای.|| منضم ساختن. ضمیمه کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- منضم ساختن ضمیمه کردن . ۲- پیوندکردن ( چنانکه درخت را ) : درخت عیش ما پیوسته بار آرد بر محنت کند گر بوستان پیر از شاخ خلد پیوستش . ( علی نقی کمره یی )
پیوند کردن چون درخت را از شاخ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال حافظ فال حافظ فال سنجش فال سنجش فال تخمین زمان فال تخمین زمان