پیش گیری کردن

لغت نامه دهخدا

پیش گیری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دفع. جلوگیری کردن. مانع گشتن. منع کردن. بنگهداری برخاستن. از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی را. || جلو بستن. پیش بندی کردن ، چنانکه سیل را یا جریان آبی را در صحرائی.

فرهنگ فارسی

۱- جلوگیری کردن مانع شدن . ۲- مانع سرایت مرض شدن از پیش . ۳- جلو بستن پیش بندی کردن ( چنانکه سیل را در صحرا ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال نوستراداموس فال نوستراداموس