پی فراخی

لغت نامه دهخدا

پی فراخی. [ پ َ / پ ِ ف َ ] ( حامص مرکب ) حالت یا عمل پی فراخ :
بود با راهواریش همه لنگ
با چنین پی فراخیش همه تنگ.نظامی.که ما را سر پرده تنگ نیست
بجز پی فراخی در آهنگ نیست.نظامی.ملک ازو گرچه سبز شاخی داشت
او چو خورشید پی فراخی داشت.نظامی.

فرهنگ عمید

تندروی، افراط.

فرهنگ فارسی

عمل پی فراخ : بود با راهواریش همه لنگ باچنین پی فراخیش همه تنگ . ( نظامی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال رابطه فال رابطه فال قهوه فال قهوه فال لنورماند فال لنورماند