پی اب

لغت نامه دهخدا

( پی آب ) پی آب. [ پ َ ] ( اِ ) نامی که در دامغان و خوار به پَدَه دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره سالی کاسه و از جنس پوپولوس است و سه گونه آن در ایران موجود است. ( جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 189 ).، پیاب. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) پایاب که بن حوض و ته دریا باشد و به عربی قعر گویند. ( برهان ). پایاب. ته دریا. بن دریا. قعر.
- بی پیاب ؛ بی پایاب ، جائی که پا بقعر آن نرسد. ( انجمن آرا ).
|| نهایت هرچیز. || تاب و طاقت. ( برهان ). و رجوع به پایاب شود.

فرهنگ معین

(اِمر. ) نک پایاب .

فرهنگ عمید

( پی آب ) چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت.

فرهنگ فارسی

( پی آب ) ( اسم ) ترنگوت
نامی که در دامغان و خواربه پده دهند

فرهنگستان زبان و ادب

پی آب
{tail water} [مهندسی محیط زیست و انرژی] رَواناب آبیاری که از انتهای مزرعه خارج می شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال احساس فال احساس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال مکعب فال مکعب