لغت نامه دهخدا
نجم آباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نجم آباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش جویمند شهرستان گناباد، در 24 هزارگزی جنوب غربی گناباد در دامنه گرمسیری واقع است و 189 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
نجم آباد. [ ن َ ] ( اِخ ) قصبه ای است از دهستان افشاریه ٔساوجبلاغ شهرستان کرج ، در 48 هزارگزی مغرب کرج و 18 هزارگزی جنوب راه کرج به قزوین در جلگه معتدلی واقعاست و 2674 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و صیفی و بنشن و چغندرقند و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
نجم آباد. [ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش جعفرآباد شهرستان ساوه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
نجم آباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان غار شهرری ، در 12 هزارگزی جنوب شهرری و 6 هزارگزی مغرب راه ورامین در جلگه معتدلی واقع است و 122 تن سکنه دارد. آب از قنات ، محصولش غلات و صیفی و چغندرقند، شغل اهالی زراعت است ، ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
نجم آباد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سلطان آباد بخش حومه شهرستان سبزوار، در 62 هزارگزی شمال شرقی سبزوار و 12 هزارگزی سلطان آباد در دامنه معتدلی واقعاست و 150 تن سکنه دارد. محصولش غلات و میوه ها و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نجم آباد. [ ن َ ]( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چناران بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).