مژده انداختن

لغت نامه دهخدا

مژده انداختن. [ م ُ دَ / دِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) مژده دادن. مژده رساندن. بشارت دادن :
گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت
سلطان صبا پر زر مصریش دهان کرد.سعدی ( غزلیات ).و رجوع به مژده دادن و مژده رساندن شود.

فرهنگ فارسی

بشارت دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال نوستراداموس فال نوستراداموس